آذر ۲۵، ۱۳۸۱

چند وقت پیش یه مقاله ای در روزنامه ی همشهری دیدم که �کر کردم بد نیست قسمت هایی از آن را بنویسم:
*امروز Y چیزی نیست جز یک �رمانده احمق , که از آنچه از قبل بوده است تنها سایه ای باقی مانده است که از روی درماندگی به حدود 40 ژن باقی مانده و رو به ا�ول , دو دستی چسبیده است.
*در آن لحظه ناقوس مرگ نواخته شد انواع جهش ها روی هم انباشته می شوند و Y نمی تواند با نوترکیبی از دست آن ها �رار کند بنابراین از وقتی Y توانایی نوترکیبی را از دست داد در عذاب مجموعه ای �لج کننده از جهش ها ا�تاده است که بتدریج ژن هایش را نابود می کند و هم اکنون مشکل اصلی مردان همین است.
*تمام نیروها بر علیه Y پیر و بیچاره ص� کشیده اند. به همین روال با 40 ژنی که امروزه باقی مانده انند �رمانده Y باید 5 تا10 میلیون سال دیگر آخرین ژن خود را از دست داده برای همیشه ناپدید شود.
*آیا زمین آرمانشهری خواهد شد که در آن مردان ناپدید شدند و زنان با یکدیگر و با کمک تکنولوژی بچه دار خواهند شد؟
نظر شما در مورد این مقاله چیست؟
رامون

آذر ۲۴، ۱۳۸۱

داستان يک زندگی از نوع C
سيزده ساله بودم و خسته از دعواهای هميشگی پدر و مادر . يک روز کي� پول مادرم را برداشتم و زدم به چاک. آمدم شهر اولش خيلی می ترسيدم اما وقتی اول کار برام موبايل خريدند همه چيز را �راموش کردم و خوشحال شدم و بی خيال تا اينکه شدم يک پرستوی شکسته بال .
همه چيز �قط يک رويا بود و بقيه بی سر و سامانی و بی کسی و تحقير و ت�اله شدن . راه برگشت نداشتم ، پس ادامه دادم حالا هم �قط ميتوانم بگويم ، عجب اين شهر قشنگه ، پر از گرگ و پلنگه !
پرستو ـ ل

از همشهری پنج شنبه ۳۱ مرداد ۸۱ ص�حه ۱۲
( عنوان اصلی �قط يک رويا بود! بوده است.)
صالح