در نوشته مربوط به علی دایی گ�ته بودم از مقدماتی 98 م. بیشتر می نویسم در اینجا توجه شما رو به مقاله ای از روزنامه ابرار ورزشی در سال 76 ه. ش جلب می کنم
یکبار دیگر ایران دنیا را تکان داد Ùˆ اینبار با Ù�وتبال عجیب Ùˆ جوانان نایابش. جوانان ما بر استادیوم ملبورن کریکت گراند منت گذاشتند Ùˆ از آنجا تعصب Ùˆ غیرت ایرانی جماعت را بطور زنده Ùˆ مستقیم به رخ همه عالم کشاندند، در Øالی Ú©Ù‡ تمام کمبودها را با ایرانی بودن جبران Ù…ÛŒ کردند.
داوران س�ارش شده، توطئه های پنهانی، دوستیهای خاله خرسه، لجبازیهای بچه گانه، تر�ندهای ناجوانمردانه، کج اندیشیها و از همه بدتر همین نگاه تر و تازه خودمان همه و همه دست به دست بی نمک هم داده بودند تا ایران جهانی نشود.
برای رسیدن به این منظور �قط بیست دقیقه مانده بود، استرالیای مغرور در مقابل تماشاگرانش با دو گل از تیم ما پیشی گر�ت، همه کار تیم ما را تمام شده می پنداشتند، همه جز خود ایرانیها.
یک ایرانی و �قط یک ایرانی می دانست که در سینه تک تک آن یازده مرد س�ید پوش چه قلبی برای چه و به یاد که می تپد.
ظاهراً امیدی نبود. استرالیا سی و دومین تیم منتخب است، اما هنگامی که آن یازده مرد س�ید پوش به پیشینه و تاریخ کهن خود نگریستند. زمانی که یاد دلهای ملتهب،
چشمان گریان مادران به سجاده نشسته ذهن خسته اشان را به خود مشغول کرده بود
وقتی به سرØد ایرانی بودن رسیدند با ذکر نام شاه مردان« علی مرتضی »قوتی دو چندان یاÙ�تند Ùˆ این چنین شد Ú©Ù‡ به ناگاه ورق برگشت، خانه آمال Ùˆ آرزوهای انگلیسی تبارها Ù�رو ریخت آنچه باید Ù…ÛŒ شد، آنچه شریÙ�ترین مردم روی زمین Ù…ÛŒ طلبیدند Ùˆ آنچه Ú©Ù‡ جهان اسلام دعا Ù…ÛŒ کرد.
Ùˆ اینک شجاعت Ùˆ اعجاز این سÙ�ید پوشان سبز اقبال نقل Ù…ØاÙ�Ù„ شاعرانه گونه ورزشی Ùˆ مکتوبه مورخین است( Ùˆ نه ورزشی نویسان )
در روزی که شبش هم با خورشید ایران روز ماند:
عابدزاده در آسمان رویاها پرواز Ù…ÛŒ کرد، خداداد قصه ساØره کوچولو در سرزمین شوالیه ها را برای مارک بوسنیچ تعریÙ� Ù…ÛŒ کرد.
پاشازاده( همان که به هیچ انگاشته می شد ) راه و رسم ستاره شدن را به اختر شناسان و نیز اختر نشناسان می آموخت.
پیروانی برای روشنی چشمان ما تمام دردها و گر�تاریها و نقائص را با خود سرگرم کرده بود.
منصوریان مرتب کیلومتر شمار عوض می کرد.
استیلی در پی اثبات �رضیه اش بود.( دور دنیا در 90 دقیقه )
مهدوی کیا( الماس �وتبال آسیا ) برای بقیه کلاس ن�وذ گذاشته بود، کریم با گلادیاتورهای انگلیسی و نه رومی دست و پنجه نرم می کرد و نیز طریقه ملت نوازی را به نمایش گذاشته بود.
اما دایی در این میان چیز دیگری بود. اینکه دایی یکی از دو، سه مرد برتر تاریخ Ù�وتبال ماست ØرÙ�یست کهنه. Øالا Ù…ÛŒ توان با جرات ادعا کرد Ú©Ù‡ در سرزمینی خدایی Ú©Ù‡ با هر تنÙ�س عطر غیرت Ùˆ مردانگی به مشام Ù…ÛŒ رسد Ùˆ خاکش بوی Ù�توت Ùˆ از خود گذشتگی Ù…ÛŒ دهد، مدال متعصب ترین Ùˆ غیرتمندترین مرد تمام دوران Ù�وتبال ما بر سینه این یل بی همتا Ù…ÛŒ درخشد: « شهریار Ù�وتبال آسیا »
در آن روز باور نکردنی دایی ثابت کرد Ú©Ù‡ نه تنها یک گلچین قهار Ú©Ù‡ باغبانی مهربان نیز هست. هر دو Ú¯Ù„ÛŒ Ú©Ù‡ کریم Ùˆ خداداد چیدند Øاصل زØمات تمام نشدنی همین باغبان چیره دست بود. جوان بر علی اقتدا کرده ÛŒ ما، با زبان Ù�وتبال رسماً اعلام کرد برای اعتلا Ùˆ سراÙ�رازی این ملت نجیب Ùˆ این خاک معطر از اعطای جانش هیچ ابائی ندارد.
دایی دو ماه تمام دوید- به معنی واقعی کلمه Ùˆ با تمام وجود- از آلمان تا دالیان از دالیان تا تهران، از تهران تا آلمان، از آلمان تا کویت، دوØه، ریاض، تهران، آلمان...
او برای دل این مردم یک Ù†Ù�س تا قله اÙ�تخار دوید، او دوید تا آن سوی مرز اعتبار، تا Ù„Øظه دیدار. او دوید تا کریم Ùˆ خداداد Ú¯Ù„ کنند. او دوید تا اØمد رضا هنرنمایی کند. او دوید تا مهدوی کیا پدید آید. او دوید تا ونه بلز بگوید:
« نمی دانم چه شد » او دوید تا دیوید هیل دهان گنده اش را ببندد. دایی دوید تا تیم ما بدود. دایی دوید تا ما سرمان را بالا نگه داریم تا نام ایران بدرخشد.
بهترین گل زن جهان در میان تمام رنگها �قط سه رنگ سبز، س�ید و سرخ را
می دید. سبزی چمن، س�یدی پیراهن و سرخی چشمان اشکبار.
یک پا در زمین یک پا در هوا، یک پا به توپ یک پا به رکاب. روی زمین دلش در آسمان بود Ùˆ در آسمان به یاد زمین Ùˆ در نهایت زمین Ùˆ آسمان را بهم ریخت تا ØرÙ�Ø´ به کرسی بنشیند Ùˆ نشست. بالاخره دایی ما را برد تا مجمع بزرگان، تا Ù�رانسه، همان Ù�رانسه ای Ú©Ù‡ برای یاÙ�تنش تا پشت دیوار چین رÙ�تیم!! همان Ù�رانسه معروÙ� خودمان.
شهرام