مهر ۲۰، ۱۳۸۱

ای گل تازه

ای گل تازه که بویی ز و�ا نیست تو را
خبر از سرزنش خار ج�ا نیست تو را
ما اسیر غم و اصلا غم ما نیست تو را
جان من سنگدلی، دل به تو دادن غلط است
ر�تن و لاس ز کوی تو س�تادن غلط است
تو نه آنی که غم عاشق زارت باشم
دگری جز تو مرا این همه آزار نکرد
آنچه کردی تو به من، هیچ ستمکار نکرد
بشنو پند و مکن قصد دل آزرده خویش
ور نه بسیار پشیمان گردی از کرده ی خویش

شهرام
یه سئوالیه که چند وقته از خودم می پرسم اما هر کاری می کنم نمی تونم جوابشو پیدا کنم:
"نمی دونم که نسبت به چند سال پیش آدما عوض شدن یا من ؟
چرا قبلاً آدما رو مهربونتر و واقع بین تر حس می کردم؟
آیا دنیای ماشینی آدما رو از زندگی واقعی دور کرده یا من با دنیای اطرا�م بیشتر آشنا شدم ؟
آیا قبلاً که زندگی رو زیباتر حس می کردم ا�کار بچه گانه ای داشتم؟
آیا واقعاً زندگی زشت تر شده؟"

اصلاً نمی دونم.........................
دیگه نمی تونم تحمل کنم.........................

رامین
خوب بالاخره سیستم نظر سنجی و شمارگر تازه ی وبلاگ هم راه ا�تاد. امیدوارم خوشتون بیاد! نظر دادن یادتون نره!

رامین

دیروز داشتم با یکی از دوستام صحبت میکردم که یهو موضوع بحث متوجه خانم " گوهر خیر اندیش " و ماجراهایی که توی یزد براش ات�اق ا�تاده بود، شد. دوستم گ�ت:
- ماجرای گوهر خیر اندیش رو شنیدی که تو جشنواره �یلم یزد، یه پسره ی کارگردانی رو ماچ کرده؟
- آره. چه طور مگه ؟
- مثل اینکه دادگاه انقلاب هر دوتاشون رو احضار کرده!
- چه مسخره!
- آره دیگه. اینجوری آبروی مملکتمون تو دنیا میره.
- مگه مملکت ما آبرویی هم داره که بره؟!
- راست میگی. اما شنیدم مردم یزد در حمایت ازشون راهپیمایی کردن!
- بابا تو دیگه چه خری هستی! مردم یزد در اعتراض به حرکت خلا� شرع(!) این دو تا راهپیمایی و تحصن کرده بودن ، نه به ن�عشون، احمق جون!!!
- جون من راست میگی؟
- اصلاً اگه این امت شهید پرور بر ضد خانم خیر اندیش تظاهرات نمی کردن که دادگاه انقلاب کاری به کار این دو تا نداشت!
- عجب! این یزدیها چه آدمای بی �رهنگی هستن! اگه این ات�اق تو یه شهر دیگه می ا�تاد اینجوری نمیشد!
- عزیزم ! انگار تو توی این مملکت زندگی نمیکنی و این مردمو نمیشناسی! هرجای دیگه هم که این ات�اق می ا�تاد حتی تو همین تهرون مثلاً متمدن ، این ملت گوس�ند مثل بز می ریختن تو خیابونا و هوار می زدن که ارزشهامون جر خوردن و خون شهیدامون لگدمال شد و.......
- البته تو راست میگی! نمونه شم همین جماعت ملیونی که توی راهپیمایی ها و تظاهرات رژیم شرکت می کنن.
- تازه مطمئن باش همین خانم خیر اندیش هم بعد از اینکه این ماجرا یه جوری ماست مالی بشه، دوباره میره تو صدا و سیمای �اسد همین رژیم و براشون �یلم بازی می کنه و همین ملت هم �یلماشو می بینن و حال میکنن!!!!!!!!!!!!


همایون

از امروز پاک خواهم بود. پاک تر از �رشتگان!

همایون
هنوزم سرم از بازی دیروز ایران و کره درد می کنه؛ آخه بعد از بازی ا�نقدر خوشحال بودم که وقتی پریدم بالا ید�عه دیدم سرم روی میز ا�مد پایین، ضربه ا�نقدر شدید بود که میز بدبخت ترک خورد سر منم که دیگه....... خلاصه تا امروزم گیج و منگ بودم ولی این شیرین ترین دردی بود که کشیدم.
آخه این برد برای من خیلی ارزشمند بود کره با اون همه غرور جلوی تماشاگراش خرد شد. به نظر من دیروز ایران حقشو از همه دنیا مخصوصاً آسیا گر�ت، آسیایی که با هزار کلک باعث شد ایران به جام جهانی نره اما ایران سوگلی همین آقایان رو به گریه کردن انداخت. هنوزم سرم ا�نقدر درد می کنه که نمی تونم بیشتر بنویسم، ولی وقتی به یاد غرور باز یا�ته ایران می ا��تم وجود این درد برام لذت بخشه .

شهرام

مهر ۱۹، ۱۳۸۱

این قضیه که دانشگاههای دولتی در نظر دارن برخی از داوطلبین را بدون شرکت در کنکور و در ازای دریا�ت مبالغ هنگ�ت ثبت نام کنن، کم کم داره وارد مراحل جدی تری می شه. به طوری که طبق اخبار موثق قراره این طرح از سال دیگر رسماً به اجرا درآد. یعنی اینکه ن�ر اول کنکور سال آینده با یک بچه مایه داری که دیپلمش را هم به زور گر�ته ، ممکنه سر یک کلاس بنشینن!!! با ورود این بچه پولدارهای بی سواد و حضور قبلی سهمیه های رزمنده و ایثارگر و احیاناً ثبت نام برادران عزیز لبنانی و �لسطینی ( آقای معین �رموده اند که به ازای هر شهید �لسطینی ، قصد داریم 10 دانشجو از �لسطین بگیریم!)، دیگه باید در دانشگاههای این مملکت رو گل گر�ت!!! البته این دانشگاهها همین حالاش هم از نظر سطح علمی وتکنیکی و پژوهشی- گلاب به روتون! - هیچ گهی نیستن، ولی بالاخره یه اسم و رسمی ازشون باقی مونده بود که اونم دیگه داره از بین میره! خدایا این مسوؤلان دلسوز و انقلابی رو از این ملت شری� ، آگاه ، همیشه در صحنه و گوس�ندت نگیر! آمین!

همایون
دشمن دانا بلندت می کند
بر زمینت می زند نادان دوست

همایون
A SPACEMAN CAME TRAVELLING

A spaceman came travelling on his ship from afar
Twas light years of time since his mission did start
And over a village he halted his craft
And it hung in the sky like a star , just like a star

He followed a light and came down to a shed
Where a mother and child were lying there on a bed
A bright light of silver shone round his head
And he had the face of an angel , and they were afraid

Then the stranger spoke , he said do not fear
I come from a planet a long way from here
And I bring a message for mankind to hear
And suddenly the sweetest music filled the air

And it went La La La……..La La
Peace and goodwill to all men , and love for the child

This lovely music went trembling through the ground
And many were wakened on hearing that sound
And travelers on the road , the village they found
By the light of that ship in the sky , which shone all around

And just before dawn at the paling of the sky
The stranger returned and said now I must fly
This song will begin once again , to a baby's cry

And it went La La La….La La
This song will begin once again , to a baby's cry
And it goes La La La….La La
Peace and goodwill to all men
And love for the child

Oh the whole world is waiting , waiting to hear the song again
There are thousands standing on the edge of the world
And a star is moving somewhere and the time is nearly here
This sound will begin once again , to a baby's cry

Chris de Burgh

Homayoon

مهر ۱۸، ۱۳۸۱

این آقا صالح ، یه وبلاگ باحال درست کرده و از هر دری سخنی می نویسه و الحق و الانصا� که خوب هم می نویسه.اول برین وبلاگشو بخونین، بعد این چند تا کلمه رو هم از من بشنوین:
1- آقا صالح! رونالدو بازیکن خوب وبزرگیه و هر چند از تیم مورد علاقه شما ر�ته ، ولی شما ( بر خلا� نوشته تان) باز هم نتونستین اونو �راموش کنین، چون تولدشو تبریک گ�ته بودین! اصلاً این قیا�ه دوست داشتنی رو میشه �راموش کرد؟؟!!




2- در مورد بچه دار شدن قاطر مورد اشاره بگم که این یارو قاطره، حتماً قاطر درست و حسابی نبوده و یه کمی اسب تر یا الاغ تر از قاطرهای معمولی بوده!!! در ضمن بچه سگ و گرگ می تونه بچه دار بشه. حالا چه ربطی داشت خودمم نمیدونم!!!!!!!

همایون

یه چند وقتی بود که هر چی وبگردی می کردم نمی تونستم یه وبلاگ پیدا کنم که از خوندنش لذت ببرم چون می خواستم به ا�کارم نزدیک باشه . اما اخیراً تونستم دو و �قط دو وبلاگ نزدیک به ا�کارم پیدا کنم:

1- "پرسپولیس" که متأس�انه آخرین مطلبش مربوط به چند ماه پیشه.
2- "در جستجوی کلمات" که اخیراً پیداش کردم و �همیدم که بچه ی خیلی باحالیه ؛ از خوندن وبلاگش واقعاً لذت بردم.

می خواستم که شما هم یه سر به این وبلاگها بزنین و مطالبشو با بقیه وبلاگها مخصوصاً با وبلاگ وزین(!) و درپیتی" کاپیتان هادوک و هیچی" (عمداً لینکش نمی کنم!) مقایسه کنین.
آخه جناب کاپیتان هادوک خان خودت از این شروورها که می نویسی سر در میاری؟!! البته یه سری هستن که از این شروورها خوششون میاد ولی چه بهتر که برن همون وبلاگها رو بخونن و از این ورا پیداشون نشه!!!

رامین
بیــــــا تا گل برا�شانیم و می در ساغر اندازیم
�لک را سق� بشکا�یم و طرحی نو در اندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خـــون عاشقان ریزد
من و ســــــاقی بهم سازیم و بنیادش براندازیم

همایون

مهر ۱۷، ۱۳۸۱

" THE REVOLUTION "

Wake up boys,there's a light at the window
I can hear someone knocking on the door
There are voices in the street
And the sound at running feet
And they whisper the word
" Revolution "


There are men coming down from the valleys
There are tall ships lying off the coast
And they carry the light
In the dark of the night
Like a whisper in the wind
" Revolution "

Bring my gun and a handful of silver
By the sea we will gather for the fight
It's been so many years
So many tears
We have lost ones before
Now we'll settle the score
When our cannons will roar
" Revolution "


Chris de Burgh


Homayoon

مهر ۱۶، ۱۳۸۱

باز بوی باورم خاکستری است!
ص�حه های وبلاگم خاکستری است!
پیش از اینها حال دیگر داشتم!
هر چه می گ�تید باور داشتم!
وبلاگها زهر هلاهل خورده اند!
خ�نان هم مهر باطل خورده اند!
باز هم بحث لینک و ایناست!
لینک وبلاگ ما آخر کجاست!
نه �قط حر�ی از خ�ن مانده است!
شمع این وبلاگ خاموش مانده است!
با خودم گ�تم تو وبلاگ نیستی!
آگه از سبک باکره نیستی !
وبلاگ نویسی کار تو نیست!
مثل باكره شدن کار تو نیست!
MAILها را باز هی بی خودی!
SEND کنید ای خ�نان عقده ای!
مژدگانی ای وبلاگ خراب!
لینک خود را تو بینی در سراب!
در �هرست لینک این وبلاگها!
پارتی بازیها �راوانند،ها !
این همه کار کردیم در وبلاگ ای دریغ!
آخرهم نرسیدیم به هیــــــــــچ ای دریغ!
لینک خواهد شد روزی وبلاگم!
در میان لیست این وبلاگها!
من به خود گ�تم ولیکن بشنوند!
نکته ها را مو به مو وبلاگها!

با عرض پوزش از سایر وبلاگهای آبکی که به دلیل ح�ظ حرمت از بردن نامشان معذوریم!

به امید وبلاگی آزاد، آباد و سربلند!!!!!

خ�ن گمنام!
امروز بازی ایران و کویت که شروع شد به خاطر درگذشت پدر علی دایی همه ورزشگاه یک دقیقه سکوت کردند. بچه های تیم ملی هم پارچه سیاه به لباسشون وصل کرده بودند. همون موقع یکی از دوستانم بهم زنگ زد ( چون می دونست من از دایی خوشم می یاد ) و با یه لحن تمسخرآمیزی گ�ت که خوب شد خودش نمرد و گرنه حتماً عزای عمومی اعلام می کردن و خیلی به خاطر اون پارچه سیاه به مسئولان تیم �حش داد ولی من سئوالم از این دوستم و امثال اون اینه که بابا انصا�تون کجا ر�ته؟!! حالا دایی نه، بازیکنی که تو سرما و گرما و با هزار سختی برای ا�تخار این مملکت دویده و ما پای تلویزیون لم دادیم و تخمه شکستیم؛ حالا این یک دقیقه سکوت وزرشگاه ( و نه ما ) خیلی چیز زیادیه و ما لط� بیش از حدی به اون کردیم!!!!!! امیدوارم هممون در درک مسائل انسانی واقع بین تر باشیم.

شهرام
راستی اگه احیاناً یه ن�ر از کویت داره وبلاگ ما رو می خونه یه ایمیل به من بزنه!
ممنون!

همایون
ن�رت!!ن�رت!!ن�ـــــــــــــــــــــــــــرت!!!
هم اكنون وجودم آکنده از ن�رت است و ن�رتم به بیرون تراوش می کند .دیگه نمی تونم تحمل کنم . ن�رت از درون به قلبم چنگ می اندازد و آن را ریش ریش می کند . دارم در خودم �رو میریزم .�ریادی دردل دارم که از دهانم خارج نمی شود در دلم مانده و آن را بیشتر چنگ می زند , آه آه آه . از درون می سوزم .چرا باید اینقدر متن�ر باشم ؟, چرا ن�رتم روز به روز بیشتر می شود ؟ با دیدنشان شعله ی ن�رت در وجودم گر می گیرد متن�رم از همه شان متن�رم از دیدنشان حالم به هم می خورد و ... ولی شاید بیشتر از همه از حماقتم و محبت احمقانه ترم می سوزم به خاطر کارهای انجام داده و حال جز پشیمانی و سر خوردگی چیزی بیش باقی نمانده .دست خودم نیست اینها مرا آزار می دهد ....
آه آه آه ولی من قوی تر از این باید باشم و هستم من اهدا�ی بزرگتر از این ها دارم آن ها چیزی نیستند اصلاً به حساب نمی آیند. آن ا�راد مزخر� و مغرور و از همه مهمتر هیچ و پوچ و تو خالی . من چرا خودم را الکی در گیر این مسائل بیهوده کنم من!! من� دست نیا�تنی !!! من کجا و آن ها کجا !! به قدری برترم که مقایسه خودم با آن موجودات پست کاری جاهلانه و نادرست است .شما هیچی نیستید و وجود من به جای ن�رت مالامال از هوش وعشق است و پیروزی را در چنگال خود می بینم با وجود رقیبان و معاندان و رشک ورزان و....
منم من� عاشق و همیشه پیروز
رامون
مدتی قبل تو شهر مارها، زنگی خیلی برو بیا داشت اون مار جوونو خوشگلو معرو�ی بود . اون برای بقیه مارها یه الگو بود(اون یه بار قبلاً لیاقتشو تو ماجرای نجات شهر و مارهاش نشون داده بود) . همه ی مارها اونو دوست داشتن ، اونم همه ی مارها رو دوست داشت و هر کس کمکی از اون می خواست تا اونجایی که در توانش بود سعی می کرد اون کارو انجام بده ؛ حتی به قیمت انجام ندادن کارهای روزمرش و حتی کارهای حیاتیش و خلاصه اینکه خیلی به �کر مارها بود.................
یه روز که زنگی از شهر خارج شده بود در راه بازگشت به یه پونه برخورد.... دیگه نتونس خودشو کنترل کنه و همونجا نشست و بدون اینکه حتی یه کلمه هم بگه به پونه خیره شد.... وقتی به خودش اومد دید ساعت دو نص�ه شبه ، بی مطلعی پا شد و به سمت شهر دوید. اون شب هر کاری کرد خوابش نبرد و همش تو �کر اون پونه بود . بالاخره صبح شد و ر�ت کاراشو انجام بده اما تا می اومد کاراشو شروع کنه یاد اون پونه می ا�تاد و وقتی به خودش می اومد می دید دوسه ساعت گذشته ؛ اون دیگه به درخواستهای کمک بقیه هم توجهی نداشت؛خودشم نمیدونست چرا اینجوری شده ؛اون شبم خوابش نبرد.....
یه ه�ته همونجوری گذشت بدون اینکه حتی یه دقیقه هم بخوابه، خیلی خسته شده بود . بالاخره تصمیم گر�ت بره پیش حاکم شهر که مار بسیار دانایی هم بود. وقتی ماجرا رو برای حاکم تعری� کرد حاکم آهی کشید و گ�ت:"تو عاشق شدی اونم عاشق همون پونهه ولی باید بدونی که از قدیم الایام مارها از پونه ها بدشون می اومده و با ید �کر اون پونه رو از سرت بیرون کنی..." زنگی اول خیلی بش بر خورد ولی بعد احساس خیلی خوبی داشت ، اون لااقل �همیده بود چرا یه ه�تس نخوابیده. اون روز همه ی کاراشو انجام داد به بقیه کمک کرد و شب هم بهترین خواب عمرشو کرد.
�ردا ر�ت پیش دوستشو ماجرا رو تعری� کرد هنوز حر�ش تموم نشده بود که دوستش اونو با �حش بیرون انداخت. اون خیلی ناراحت شد و شب دوباره نتونس بخوابه . �ردا احساس کرد نگاه مردم نسبت به اون عوض شده.... بعد از چند روز زنگی که اسوه ی مارها بود دوباره خیلی معرو� شده بود حتی معرو�تر از قبل اما این بار به خیانت معرو� شده بود خیانت به آیین و سنت کهنه ی مارها..... زنگی حالا از سوی همه ی مارها به سخره گر�ته می شد.... اوضاع برای اون خیلی سخت شده بود احساس می کرد بقیه مارها خیلی ظالمند..... اون تصمیم گر�ت شهرو ترک کنه و بره پیش پونهه؛ اما وقتی می خواست از شهر خارج بشه مارهای دولتی جلوی اونو گر�تنو بش گ�تن ممنوع الخروج شده ؛ وقتی اینو شنید قاط زد و خون جلوی چشماشو گر�ت و ر�ت سراغ حاکم شهر(همون مار �همیده و دانا ) و اونو کشت و خودشو به عنوان حاکم شهر معر�ی کرد ، هرکسی رو که کوچکترین مخال�تی می کرد از میان بر می داشت . بعد از چند روز دیگه ماری تو شهر نمونده بود و اون به ظالمترین مار طول تاریخ تبدیل شده بود..... حالا دیگه کسی به اون نمی خندید و کسی نمی تونس جلوی خروجشو از شهر بگیره برای همین با سرعت به طر� معشوقش حرکت کرد . وقتی به اون رسید بهش نگاه نکرد چون می ترسید اونو از هد�ش منصر� کنه.... برای همین بدون معطلی اونو خورد و همونجا م�رد......................................

رامین
�کر می کنید چه کسی اون زیر داره دست و پا میزنه؟






درست حدس زدید!

همایون

مهر ۱۵، ۱۳۸۱

ماجرای مسعود مصط�ی جوکار، کشتی گیر آزاد ایران و از امیدهای مدال طلا در مسابقات آسیایی ، هم در جای خود بسیار شنیدنی است. مسئولان تیم ملی به بنده خدا گ�تند برو ناهار برو استراحتگاه تیم ملی که تا بعد از ناهار بازی نداری و او هم غا�ل از واقعیت و با خیال راحت به سراغ ناهارش می رود و بعد از خوردن ناهارش به او اطلاع دادند که دست حری�ش در سالن مسابقات بالا ر�ته است!!!!!!!!!
جالب اینکه مسئولان تیم ملی این اشتباه �احش را به عهده ی مسئولان برگزارکننده ی مسابقات گذاشته اند!!!!
عجب مملکت بی صاحابیه والله!!!!

رامین
با خبر شدیم ساعاتی پیش پدر "علی دایی" به رحمت ایزدی پیوست.
این وبلاگ مصیبت وارده را به کاپیتان تیم ملی ، شهریار �وتبال ایران ، و خانواده گرامیش تسلیت می گوید.
روحش شاد

هیأت مدیره وبلاگ
امروز مو خاکستری خیلی غمگین بود. آخه کرمها سیبشو تا ته خورده بودن؛ حتی هسته هاشوهم نذاشته بودن. لعنتی پیشی کوچولو �قط با سیبیلاش بازی می کرد. نامرد خیلی بی خیال بود.
واق واق ادوارد ، سگ همسایه ، روی اعصاب مو خاکستری راه می ر�ت. مو خاکستری حسابی ا�سرده شده بود. دیگه دنیا براش به آخر رسیده بود؛که ناگهان........... یه راه حلی به نظرش رسید. پا شد ر�ت مغازه آقا بهروز و یه قوطی رنگ طلایی خرید.می خواست موهاشو طلایی کنه. به خونه که رسید در قوطی رنگ رو باز کرد.می دونین توش چی دید؟ تو قوطی پر از کرم بود. کرمهای طلایی..........................

همایون
مذهب هد� نیست؛راه است و وسیله.تمام بدبختی جوامع مذهبی این است که به علت این است که مذهب تغییر روح وجهت داده در نتیجه نقشی که دارد عوض شده و این به این علت است که "مذهب را هد� کرده اند".شما جاده را هد� کنید ؛گلکاری و آذین کنید،صدها سال؛نسل به نسل؛روی این جاده کار کنید,جاده پرست بشوید،معتقد به جاده بشوید،آن را دوست بدارید،به آن عشق بورزید،تا چشمتان به آن ا�تاد یا اسمش به گوشتان خورد از شور هیجان به گریه بی�تید،با هر که نگاه چپ به آن کرد بجنگید ، تمام پول و وقتتان را صر� تزئین و تعمیر و صا� و صو� کردن آن بکنیدیک لحظه آنرا برای رسیدن به کار زندگی تان ترک نکنید همیشه روی آن راه بروید و کی� کنید و از آن گ�تگو کنید و خاکش را به چشمتان بمالید و دوای دردتان بسازید ............چه خواهید شد ؟گمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــراه !!!آری ،همین راه راست و درست وحقیقی شما را از هد� باز می دارد شما را به جایی نمی رساند، در راه گــــــم شــدن از گمـــــــراه شـــدن بدتر است.
******نماز وسیله است ، خود قرآن می گوید"وسیله نهی از �حشا و منکر "اما اکنون خود این حرکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــات و ا ل�ـــــــــــــــــــــــــــــــــــاظ خاص هد� شده اند و این است که این همه پیچیده تر و حساستر شده است اما از اثر ا�تاده است.
******کســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی که راه غلط ر�ته اگر درست راه برود ممکن است زودترراه درست را بیابد تا آن که در راه درست،غلط راه برود.
******از دکتر علی شریعتی ـ رامون

رونالدو با 2 شاخه گل آمد!!!

رئال مادرید 5 – آلاوس 2
دیشب 71315 هوادار متعصب مادریدی شاهد غرش شیر خ�ته تیمشان ، رونالدو، بودند. رئال در حالی گوتی و پورتیو را به عنوان دو �وروارد خود می دید که رونی برای اولین بار روی نیمکت رئال نشسته بود. هنوز تماشاگران سر جای خود ننشسته بودند که زیدان با یک حرکت تماشایی و یک ضربه استادانه از گوشه محوطه جریمه اولین گل رئال را به ثمر رساند. �یگو در دقیقه 31 گل دوم رئال را از روی نقطه پنالتی به ثمر رساند. 5 دقیقه بعد میزبان یکی از 2 گل خورده را جبران کرد. در اوایل نیمه دوم کاسیاس یک پنالتی را مهار کرد تا تماشاگران ن�سی به راحتی بکشند.( ضع� م�رط مدا�عین کند رئال در این بازی هم مشهود بود.) به هر حال لحظه ای که همه به دنبال آن بودند �را رسید و رونالدو در دقیقه 63 به جای پورتیو وارد زمین شد.( همزمان سولاری جانشین گوتی شد.) هنوز يک دقيقه از ورود رونی نگذشته بود که رونی اولین گل خود را با پیراهن رئال به ثمر رساند و ورزشگاه سانتیاگو برنابئو را من�جر کرد.






�یگو در دقیقه 74 گل چهارم رئال را به ثمر رساند و در دقیقه 78 رونی دومین گل خود و پنجمین گل رئال را وارد دروازه آلاوس کرد. هر چند آلاوس در دقیقه 84 یک گل دیگر به ثمر رساند. وقتی که تابلوی ورزشگاه نتیجه نهایی ( 5 بر 2 به سود رئال ) را نمایش می داد هواداران مادریدی یک صدا �ریاد می زدند:
RONALDO RONALDO

همایون
چار کس را داد مردی یک درم
آن یکی گ�ت این به انگوری دهم
آن یکی دیگر عرب بود گ�ت: لا
من عنب(1) خواهم نه انگور ای دغا(2)
آن یکی ترکی بدو گ�ت ای گزم(3)
من نمی خواهم عنب، خواهم ازم(4)
آن یکی رومی بگ�ت اين قیل را
ترک کن، خواهیم استا�یل(5) را
در تنازع آن ن�ر(6) جنگی شدند
که ز سرّ نامها غا�ل بدند
مشت بر هم می زدند از ابلهی
پر بدند از جهل، وز دانش تهی
صاحب سرّی عزیزی صد زبان
گر بدی آنجا بدادی صلحشان
پس بگ�تی او که من زین یک درم
آرزوی جمله تان را می دهم
چونکه بسپارید دل را بی دغل
این درمتان می کند چندین عمل
یک درمتان می شود چار، المراد
چار دشمن می شود یک، ز اتحاد
گ�ت(7) هر یکتان دهد جنگ و �راق
گ�ت(8) من آرد شما را ات�اق

(1): انگور(عربی) *** (2): حیله گر(عربی)*** (3): نورچشمم(ترکی)*** (4): انگور(ترکی)*** (5): انگور(یونانی)*** (6): گروه *** (7) و (8): گ�تار، سخن

از مثنوی مولوی

همایون

مهر ۱۴، ۱۳۸۱

هر کس به طریقی دل ما می شکند ***** بیگانه جدا دوست جدا می شکند
بیگانه اگر می شکند حر�ی نیست ***** من در عجبم دوست چرا می شکند؟!!

شنیدم بیژن استع�اء داده راستش خیلی ناراحت شدم چون دوست داشتم هممون با هم این وبلاگو به آبادانی برسونیم آخه می دونید من همه بچه های وبلاگو خیلی دوست دارم و از نبودن تک تکشون ناراحت می شم الآنم انقدر ناراحتم که نمی تونم چیزی بنویسم.

شهرام
سکوت دسته گلی بود میان حنجره من( به یاد �رهاد )
بخش سوم)
........ س�ید پوشیده بودم، با موی سیاه:

�رهاد مهراد، از اولین خوانندگان نسل بعد از چهره های مشهور دهه 1330 در موسیقی نوپای پاپ ایرانی است. همسن و سالهای او، آنها که از نزدیک او را می شناختند، دوره ی طلایی او را در « کوچینی » یادشان می آید. در تهران چهل سال پیش که با دو میلیون جمعیت و وسعتی کمتر از یک چهارم امروز، هر نوع موسیقی از تار علی اکبر شهنازی تا ترانه های الویس پریسلی وجود داشت و �ضا برای پرورش استعدادها، بسته و محدود نبود. اما شخصیت �رهاد جوان، بیش از آنکه تحت تاثیر محیطش باشد، تحت تاثیر خودش بود. تکرو و تنها، دور از هیاهو و شایعه، بیزار از ابتذال و بازاری سازی، گریزان از ریاکاری و معامله گری و همه آ�ت هایی که اجزای جدایی ناپذیر �ضای کار « حر�ه ای » موسیقی در این کشور بوده و هست.
این که جوان خواننده که ابتدا ترانه های انگلیسی مشهور را بازخوانی می کرد، چطور تبدیل به خوانندهای از تبار « ادبیات سیاه » شد، و چطور وجهه ای ضد رژیم از خوانده ها و شخصیت او در ذهن مردم ترسیم شد، حداقل بر من روشن نیست. ا�ق تحقیق در موسیقی این مرز و بوم، تیره است. کا�ی است نگاهی به بیست سال آخر زندگی �رهاد بیندازیم تا متوجه شویم برای چه این ات�اق می ا�تد. خوب یا بد، �رهاد را با بیان همین �ضاهای تلخ و تیره ای می شناسیم که از اوایل 1348-1349 شروع شد و تا حدود ده سال بعد ادامه پیدا کرد، و تردیدی نداشته باشیم که در اینجا این جریان، مسعود کیمیایی و اس�ندیار من�ردزاده و دوستان ترانه سرا، نقش مهم و به سزا داشته اند و نباید از یادشان برد. اما آنچه که بیش از همه می ماند، صدای �رهاد است که با درشتی، وضع تلخ و تیره ی روح پریشان خود را در آن روزگار، - آنطور که می دید و می پنداشت - مجسم می کرد و دستاوردش �رسنگها از ریا و تقلب و سرگرم سازی و بازار گرمی، دور بود.
گذشته از همه این ها جنبه های انحصاری شخصیت �رهاد را هم نباید از قلم انداخت: آشنایی کامل با موسیقی پاپ مترقی جهان دوران جوانی پیش ( دهه های 1960 و 1970 )، تسلط بر ادبیات ( بیشتر �ارسی و قدری انگلیسی )، آشنایی با ساز ( در حدی که نیاز داشت )، به کار گر�تن قریحه و شعور در بیان مضامین کلام، و... بالاتر از همه، شر� هنری و همدلی عمیق به آنچه که انتخاب می کرد و می خواند. در نسل او آدمهای معتقد کم نبودند؛ و اگر حمل بر نوستالژی بازی نشود باید بگویم خیلی عاط�ی تر از نسلهای بعدی با موضوع مورد علاقه شان برخورد می کردند. کدام خواننده موسیقی روز، پاپ ( یا هر چه که اسمش را می گذارند ) را می شناسیم که مثل او باشد؟ کسب کمالات و �ضایل پیشکش شان، حداقل بتوانند شعری را که می خوانند، درست و از رو، بدون غلط بخوانند و حداقل، نیمچه اعتقاداتی را برای خلوت و تنهایی دوره ی پیری شان ح�ظ کنند؟

شهرام
به مناسبت استع�ای بیژن صلح جو :

-"به کجا چنین شتابان؟!" گون از نسیم پرسید.
-"دل من گر�ته زین جا ، هوس س�ر نداری ز غبار این بیابان؟"
-"همه آرزویم ، اما چه کنم که بسته پایم..."
-"به کجا چنین شتابان؟!"
-"به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم."
-"س�رت به خیر!! اما ، تو ودوستی ، خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی ،
به شکو�ه ها ، به باران ، برسان سلام ما را."

رامین
بالاخره آقای بیژن صلح جو دوست عزیز ما به علت مشغله �راوان!!! تصمیم به جدایی از وبلاگ گر�ت. به هر حال ایشان صلاح خود را بهتر تشخیص می دهند. با وجود اینکه بیژن زیاد هم با وبلاگ همکاری نمی کرد و کلاً چهار پنج مطلب بیشتر ننوشت، بنده بشخصه دوست نداشتم ایشان از جمع ما خارج شوند، چون بالاخره بیژن سبک خاص خودش را داشت و بر تنوع مطالب وبلاگ می ا�زود. به نظر من آقا بیژن کمی به ما کم لط�ی کردند و خیلی زود ما را تنها گذاشتند. ای کاش بیژن انعطا� بیشتری از خودش نشان می داد و خانواده خود را این قدر زود ترک نمی کرد. به هرحال درهای وبلاگ همیشه به روی بیژن باز است.
خداحا�ظ بیژن صلح جو! امیدوارم در امور زندگی مو�ق و پیروز باشی!
دوستدار تو..........همایون
بچه ها ! نوشته های باکره خیلی به دل می شینه. مخصوصاً این نوشته آخرش راجع به kit kat خیلی باحال بود.واقعاً باکره استاد وبلاگ نویسیه.خیلی راحت و بدون تعار� حر�های خیلی مهمی میزنه. به نظر من هم اونهایی که جوونای مردمو تو خیابونا اذیت میکنن دشمنای این مملکت هستن. به امید خدا یه روزی از شر این جور آدما راحت میشیم.
به امید اونروز............همایون
بازی هنرمندان و استقلال رو دیدید؟ من به عنوان یه پرسپولیسی به تیم استقلال به خاطر �هم و شعور بالاشون تبریک میگم ، چون یه همچین بازیهایی صر�اً نمایشی و سرگرم کننده است و استقلالیها به خوبی تونستن دل �وتبال دوستها رو شاد کنن. قابل توجه آقای پروین و شاگرداش که این بازی رو به اندازه �ینال جام جهانی جدی گر�ته بودن و عقده هاشون رو روی سر تیم بدبخت هنرمندها خالی کردن!!!

همایون
دو خبر تر و تازه از اردوی رئال مادرید:
اول اینکه بالاخره قراره آقای رونالدو امشب تشری� بیارن تو زمین مسابقه !( گوش شیطان کر!!!)
عمو سبیلیوی رئال ( منظورم آقای دل بوسکه است!) آخر تمرینای دیروز ( شنبه ) گ�ته که رونی کاملاً آماده بازیه و یکشنبه شب جلوی آلاوس بازی میکنه. پس اگه تو این یه روز بلایی سر رونی جونمون نیاد بالاخره این طلسم لعنتی شکسته میشه! البته این وسط یه ن�ر زیاد هم خوشحال نیست و اونم گل پسر تیم آقا گوتیه که جدیداً به تیم ملی هم دعوت شده و کلی برای خودش کلاس میذاره. هرچند طبق آخرین اخبار واصله رائول مصدوم شده و شاید به این بازی نرسه. پس �علاً گوتی جون میتونه خیالش راحت باشه. بعدشم خدا کریمه!!!

دوم اینکه رئال تصمیم گر�ته تنها نقطه ضع�ش رو هم برطر� کنه. این روزها " والتر ساموئل " مدا�ع مستحکم آ ث رم بد جوری چشم آقای والدانو مدیر �نی تیم رئال رو گر�ته. طوری که ایشون گ�ته قصد داره تو نیم �صل ساموئل رو به خدمت بگیره. البته من �کر میکنم آقای والدانو می خواد ساموئل رو با موری ینتس تاخت بزنه، چون کاپلو از مدتها پیش چشمش دنبال این مهاجم بوده و از طر�ی قرارداد " باتی گل " هم چند ماه دیگه تموم میشه و رم بجاش نیاز به یک جانشین شایسته داره و چه کسی بهتر از موری ینتسی که رو نیمکت رئال داره پرپر میزنه؟! البته باید این رو هم بگم که ساموئل از ارکان اصلی رم به شمار میاد و شاید آقای سنسی مدیر رم به این راحتی ها اون رو از دست نده. البته تجربه تاریخی به ما میگه که اگه مدیران رئال واقعاً ساموئل رو میخوان اونو از همین حالا مادریدی بدونین! چون نه ساموئل بزرگتر از �یگو و زیزو و رونیه و نه رم بزرگتر از بارسا و یووه و اینتره !!!
خلاصه اینکه آقایون مدیران رئال مادرید! هر جور راحتید!!!

همایون